تاريخ : 2 اسفند 1395
| 7:30 | نويسنده : ssبعد تو لبخند از لبهای من خشکید و رفت ...
دل مدام از زهر هجر ات ساغری نوشید و رفت...
تا تو بودی در سرم شور و هوای عشق بود...
حال جایش را به سردرد غم ات بخشید و رفت...
تا تو بودی این دلم لبریز از امید بود...
شور و امید به یأس ام دلنشین نالید و رفت...
آتش عشقت به جانم تو فکندی و کنون...
باز آی و بین که آتش خانه ام سوزید و رفت...
ناله ی مرغ سحرگاه از پی مستی نبود...
آه میکرد و دلش را از جهان بُبرید و رفت...
نظرات شما عزیزان: